واقعیت این است که از این مدافع 190 سانتیمتری و توسکانیایی بسیار گفتهایم و بسیار شنیدهایم. امیدها به او بستهایم و ناكامیها در ناصیهاش مشاهده كردهایم. گاهی مهمان فَضیحتهای آبدارش كردهایم و ایامی نیز برای شكوفه دادن نهالِ اختهاش دخیلها بستهایم.
روگانی در ایدهآلترین فرمش یك مدافع میانی قدبلند و نسبتاً كارا در تاكتیكهای دفاعی است. تا اینجا احتمالاً اختلافی نباشد. در عین حال هرچند از حیث فیزیكال كمبودی ندارد اما چه در دفاع و چه در حمله ابداً چشمنواز نیست. قدرت پیشبینی و قابلیت مارك كردنش بلاتردید فراتر از حد متوسط نیست و یكی از مهمترین پاشنههای آشیلاش هم «سرعت» و تبحر نسبیاش نیز «مالكیت توپ» است. روگانی اساساً از آن دسته مدافعانی است كه ایجاد محدودیت برای بازیكن مقابلش را بیشتر از درگیری و چالش میپسندد و همواره این شیوه را در سبك بازیاش لحاظ میكند. با این اوصاف آیا همچنان میتوان رویِ دنیهله روگانی حساب كرد؟ لابـُـد.
عنایت و ارادتِ دوباره یوونتوس به او را چه از سر ناچاریهای اقتصادی باشگاه بدانیم و چه به اعتبار نان و نمک چندین سال حضور دنیهله در تیم مفروض کنیم؛ چه ردی از باورمندی سینیور مکس الگری در توانمندیهای (؟ !) او بیایم و چه به تجربه تهی از دستاوردهای فنی او دلخوش باشیم؛ چه به تلاش مرموز و غیرقابل ردیابیِ تصمیمگیرانی که تلاش میکنند از خرید اوتِ 2012 باشگاه همچنان مدافعی میانرده استخراج و کاوش کنند احترام بگذاریم و چه در مواجهه با او مرتکب سندرم بیسلیقگی و ناتوانی در شناخت ارزشهایش شده باشیم؛ واقعیت این است که كَمكَمَك 28 ساله شده اما همچنان جز سینیور الگری دلداده و شوقمندی متقن ندارد. حتی به یك میلیون دنبال كنندهاش در فضای مجازی هم نمیتوان اتكا كرد كه ارتش سایهها هستند و بنیادی نقش بسته بر آب.
مزد سالها صبوری و وفاداری به یووه هنوز به حساب اعتباری روگانی ریخته نشده و جهان فوتبالی او نه دنیا (یوونتوس) را فتح كرده و نه آخرت (آتزوری) را. البته نمیتوان هیچكس را مقصر اصلی در این سرنوشت دانست؛ بضاعت نهچندان چشمگیر، كیفیت متوسط و روند پیشرفت لاكپشتوار دنیهله قدرت ریسك و بذل اعتماد مربیان به او را نیز كاهش داده است.
به قول شاعری نازكاندیش؛ او كتكخوردهترین نفسِ این حوالی است. (شما به جای «حوالی»، «یوونتوس» بخوانید) بالاخره طرفدار یوونتوس هستیم و دلمان هم نمیآید ایستاده چون شمع آب شدنش را شاهد باشیم. میدانم خودش مناسبترین شخص برای پاسخ به روزگارِ فوتبالیاش است اما نمیتوان غصه غربت نیمكتنشینیهایش را نیز نخورد. كسی چه میداند، شاید بعدها بتواند به رزروِ كیهلینی، بونوچی، بارتزالی، دلیخت، برمر و حتی گاتی بودن مفتخر باشد!
كارنامه او پس از زیستِ حدوداً یك دههایاش در اتمسفر سیاه و سپیدها، دستكم فعلاً در دست چپش است؛ تا بعدها از دست راستش چه كار آید...